چون کارکردهای مختلفی را میتوان برای آن برشمرد. بیایید یک طیف را در نظر بگیریم که یک سمت آن دیدگاههای خوشبینانه نسبت به فال و سمت دیگرش نظرات بدبینانه است. اگر نگاه بدبینانهای داشته باشیم، طالعبینی و اعتقاد به مبانی خرافی میتواند بهجای موادمخدر در جامعه بنشیند و همچون اعتقادات صوفیگرایانه عمل کند که دنبال بیاعتنایی به جهان اطرافند.
در این وضعیت هرچند فرد نسبت به آیندهاش امید چندانی ندارد، ولی برای ادامه بقای خودش، محتاج انگیزه است. از طرفی آنچه در دنیای واقعی میبیند انگیزهای برایش نمیآفریند، پس دست به دامن طالعبینی و فالگیری میشود. شاید یکی از مهمترین دلایل قضیه ناامنی روانی نسبت به آینده باشد. هرگاه ناامنی افزایش پیدا کند، فالگیری و طالعبینی گسترش مییابد. برای نمونه، جوان ما نمیداند در کنکور قبول میشود یا نه! تورمی ناگهان اجاره خانهها را بالا میبرد، ولی شرایط مالی مستاجران مثل قبل است. اینجاست که فالبینی به نوعی در تحمل اوضاع به ما کمک میکند.
حالا اگر بخواهیم به آن طرف طیف نگاه کنیم و عینک خوشبینی بهصورت بزنیم، میتوان گفت اعتقاد به طالعبینی و فال بیشتر نوعی سرگرمی است، اما وقتی میزان این نوع سرگرمی از یک حد معینی بگذرد، میتوان آن را پدیدهای نابهنجار نامید و پیگیر علل آن در جامعه شد.
شاید بتوان گفت که هرچه جامعه شرایط آشفتهتری از نظر ارزشها و تحولات اقتصادی داشته باشد، این پدیده میتواند از سمت بدبینی ظهور کند.
این امید و اعتقاد به آینده روشن همیشه در فرهنگ ما وجود داشته است. من در کتاب «ایران در چهار کهکشان ارتباطی» به نقل از تحقیق یکی از دانشجویانم آوردهام که 94 درصد از صفحات دیوان حافظ به هر حال به نوعی امید به آینده را در خود جای داده است. امیدی که ایجادکننده نوعی انرژی در پذیرش اوضاع موجود است. شاید بتوان این را یکی از رازهای ماندگاری حافظ در میان همه اقشار جامعه دانست.
من تحقیقی در سال 68 انجام دادم و دیدم که در بسیاری از خانههای روستایی ایران یکی از کتابهایی که وجود دارد، دیوان حافظ است. از طرف دیگر ما همیشه در طول تاریخ با نوعی پیشینه پرتلاطم مواجه بودیم و محتاج این نوع امیدها! این روزها هرچند صحبت از فالگیری به سبک مدرن میشود، اما نباید این نکته را فراموش کرد که بخش بزرگی از اعتقادات خرافی مربوط به اعمال سنتی است؛ رفتارهایی که از چشمها پنهان است.
شاگردی داشتم در درس روش تحقیق کیفی کارشناسی ارشد ارتباطات. او برای موضوع تحقیقش مجبور شد به مغازه خواربارفروشی برود و بهعنوان کارگر مغازه آنجا مشغول به کار شود تا بتواند با کسانی که برای فال گرفتن به خانه روبهرویی این خواربار فروشی میآمدند صحبت کند. طبق یافتههای او تعداد زیادی از آدمهای تحصیل کرده و ثروتمند تا طبقات پایین جامعه به آن خانه برای فال میآیند. پس این پدیده مخصوص طبقه خاصی نیست.
ظهور فالگیری به شیوههای مدرن میتواند بیشتر جنبه سرگرمکننده داشته باشد، اما برای جزئیات دقیق دلایل آن میشود تعدادی فرضیه مطرح کرد. هرچند کشف دلایل علمی آن نیازمند تحقیقات جدیتر در این حوزه است.
از طرف دیگر این روزها شاهد انتشار کتابهای زیادی در این حوزهها هستیم. در مجلات نیز صفحات پررونقی برای این موضوع در نظر گرفته میشود. بد نیست بدانیم ما در ایران مقداری تقاضای رسانهای داریم که تامین نمیشود.
در این میان رادیو تلویزیون هم آن را ارضا نمیکند. به هر حال این تقاضا وجود دارد و وجود آن تا حد معینی مشکلی ایجاد نمیکند. برخی ظهور اینگونه فالبینیهای مدرن را تقصیر رسانهها میدانند، اما مشکل ما این است که همه چیز را به گردن رسانهها میاندازیم.
رسانهها براساس تئوریهای ارتباطات بخش عمدهای از عملکردشان، «عملکرد آیینهای» است. این مقدار تمایل برای دریافت چنین مطالبی در جامعه وجود دارد، پس رسانهها هم آن را تامین میکنند ولی برای همین پدیده هم میتوان تبعات منفی در نظر گرفت.
پیش از آن بد نیست به یک مشکل بزرگتر اشاره کنم و آن اینکه این روزها رادیو و تلویزیون در حال پیش بردن جامعه را به سمت «دین عوامانه» است. باید اعتراف کرد رادیو تلویزیون هم در این عرصه بسیار موفق دارد عمل میکند؛ چون این پدیده در کشور به شدت در حال گسترش است. از دل دین عوامانه، تقدیرگراییهای سطحیزاده میشود که پیامد آن کاهش خردگرایی در جامعه است و تصمیمگیری مبتنی بر خرد افت میکند؛ چرا که آدمها به جای مراجعه به عقل خود آن را در اختیار آن پرندهای میگذارند که قرار است از دل جعبه فالی را بیرون بکشد.
آن موقع آینده نیز از پشت گوی فالبینی صفحات مجلات دیده میشود.